یا رب از ابر هدایت برسان بارانیپیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم یا رب امان ده تا بازبیندچشم محبان روی حبیبان یا رب این آتش…
جام می و خون دل هر یک به کسی دادنددر دایره قسمت اوضاع چنین باشد جام مینایی می سد ره تنگ دلیستمنه از دست که سیل…
غبار آیینه دل حجاب دیده ماستوگر نه شاهد ما بی نقاب می گذرد غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا ربحیات جاودانش ده که حسن جاودان دارد غبار…
چرا چون لاله خونین دل نباشمکه با ما نرگس او سرگران کرد چرا حافظ چو میترسیدی از هجرنکردی شکر ایام وصالش چرا ز کوی خرابات روی برتابمکز…
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوانلب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان فارغ ز امید رحمت و بیم عذابآزاد ز خاک و باد…
حاتم طایی تویی اندر سخارستم دستان تویی اندر نبرد حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشاکه به رقص آوردم آتش رویت چو سپند حاشا که من…
قحط جود است آبروی خود نمیباید فروختباده و گل از بهای خرقه میباید خرید قد بلند تو را تا به بر نمیگیرمدرخت کام و مرادم به…
خادم درگه پیرم که ز دلجویی خودغافل از خویش نمود وزبر وزیرم کرد خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهدسهل است تلخی می در…
کار از تو میرود مددی ای دلیل راهکانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم کار بوسه چو آب خوردن شوربخوری بیش، تشنه تر گردی کار خود گر به…
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسکه چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعگر چه…
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروزکه خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت گداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختیم در این آرزوی…
ذات تو که مجموعه ُ اقسام معالی استانواع کمالات هنر را شده جامع ذات نایافته از هستی بخشکی تواند که شود هستی بخش ذاتت ورای مرتبهُ جمله…
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقاراین نفس را از سر صدق و صفا باید زدن لاله بسی تنگ و دلم تنگ نیستبس هنرم هست ولی…
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفتاشکم به زبان حال با خلق بگفت راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاکبر زبان بود مرا…
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریمبا پادشه بگوی که روزی مقدر است ما آزمودهایم در این شهر بخت خویشبیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش ما…